هی دل، ای دل
توجه نکردی به تنهایی هام و
ندیدی چه ترسی نشست تو نگاهم و
مدارا نکردی با دلتنگی هام و
فقط خواستی باشی به جای خدام و
با هر رد پایی که اندازه ی کفشته راه میام و
جلو هرکی چشم هاش شبیه خودت میشه کوتاه میام و
نموندی باهام و
خزونم که از زور تنهایی هام
میخوام مثل پیچک بپیچی به پام
تو دردی من این رو می فهمم ولی
بگو جز تو درمون رو از کی بخوام
تو بارونی کهنه ی کنج خونه
که خیلی چیزها از دل من میدونه
چه آغوش گرمی، چه پاییز سردی
چقدر فکر می کردم یه روز برمی گردی
تو داروغه ی شهر تنهایی هامی
دروغ قشنگ توی خنده هامی
خیال میکنی رفتی اما تو هستی
خیال کن هنوز شونه ی گریه هامی
خزونم که از زور تنهایی هام
میخوام مثل پیچک بپیچی به پام
تو دردی من این رو می فهمم ولی
بگو جز تو درمون رو از کی بخوام
تو بارونی کهنه ی کنج خونه
که خیلی چیزها از دل من میدونه
چه آغوش گرمی، چه پاییز سردی
چقدر فکر می کردم یه روز برمی گردی