ای دل هنگام سحر
می شود باری دگر
آیینه شد چرخ کبود
از بد و نیک زمان
می گردد چرخ جهان
یکی بود و یکی نبود
در باد و دود بودم در جست و جو
بسته ی سر بسته را
بی پرس و جو
بده و بی گفت و گو
رها کن این جست و جو
یکی بود و یکی نبود
از دیو و شاخ پلنگ
دارم اخباری چرند
پیداست در این هیاهو
ما گم گشتگانیم
چون پسته ی خندانیم
یکی بود و یکی نبود
در باد و دود بودم در جست و جو
بسته ی سر بسته را
بی پرس و جو
رد کن و بی گفت و گو
رها کن این جست و جو
یکی بود و یکی نبود
یکی بود و یکی نبود
یکی بود و یکی نبود