هنوز هم آن که از من دور گشتی، اشک می بارید
تو خوبی، من خرابم، نبودت سخت بیمارم
بمن گفتی برو با عشق خود دیگر میازارم
ولی من، ولی من دوستت دارم
تو سوز ساز من هستی، سرود واژگان من
تو خورشیدی، تو مهتابی، شکوه آسمان من
بمن گفتی کزین دیوانه بازی دست بردارم
ولی من، ولی من دوستت دارم
ولی من دوستت دارم اگرچه بی وفایی تو
بمن گفتی که با غم های دنیا آشنایی تو
غم من را نمیدانی، نمیدانم کجایی تو
تمام یادبود عشق ما را باد ها برده
ببین اینجا نشسته عاشقی، تنها، افسرده
که بی تو چینی عمرش ترک خورده
تمام روزها را بی تو من تنها هدر کردم
نمیدانی چه ها دیدم، چگونه بی تو سر کردم
ز هر شهر و دیاری با خیالت من سفر کردم
و بودن، یک غزل بود و منش بی تو ز بر کردم
تو سوز ساز من هستی، سرود واژگان من
تو خورشیدی، تو مهتابی، شکوه آسمان من
بمن گفتی برو با عشق خود دیگر میازارم
ولی من، ولی من دوستت دارم
ولی من دوستت دارم اگرچه بی وفایی تو
بمن گفتی که با غم های دنیا آشنایی تو
غم من را نمیدانی، نمیدانم کجایی تو
تمام یادبود عشق ما را بادها برده
ببین اینجا نشسته عاشقی، تنها، افسرده
که بی تو چینی عمرش ترک خورده
که بی تو چینی عمرش ترک خورده